خط باریک قرمز (فرزاد خوشدست)
پژوهشگر، نویسنده و کارگردان: فرزاد خوشدست. مدیر فیلمبرداری: مرتضی پورصمدی (با تشکر از: فرزین خسروشاهی). تدوین: آرش زاهدیاصل. صدابردار: محمود کاشانی. طراحی و ترکیب صدا: بهروز شهامت. صداگذار: شاهین خاکپور. آهنگساز: صبا ندایی. مجری طرح و مدیر تولید: درّی رضایی. با حضور: توماج دانشبهزادی، فرهاد اصلانی، هنگامه قاضیانی، امیر دژاکام، آرش آبسالان، افشین هاشمی، یاسر خاسب، محسن بنیهاشمی، رضا قاضیانی و همهی نوجوانان و جوانان کانون اصلاح و تربیت تهران. تهیهکنندگان: نگار اسکندرفر و فرزاد خوشدست. تولید: 1398- 1395
عنوان خط باریک قرمز برای علاقهمندان سینما در ایران، پیش از هرچیز یادآور فیلمی به همین نام اثر تِرِنس مالیک، فیلمساز کمحرف و خجالتی سینمای آمریکاست که در 1998 ساخته شد. اما شباهت یاد شده بین این دو فیلم در حد همین اسم باقی میمانَد؛ و نیازی به توضیح ندارد که میان این خط باریک… با آن دیگری که به داستانی اتوبیوگرافیک در میانهی جنگ جهانی دوم میپردازد هیچ شباهتی (نه مضمونی و نه داستانی) وجود ندارد.
در حقیقت، مضمون اصلی خط باریک قرمز (فرزاد خوشدست) که یک مستند داستانگو دربارهی تلاش یک مربی و تعدادی از نوجوانان حاضر در کانون اصلاح و تربیت برای اجرای یک نمایش در بیرون از زندان به حساب میآید، بیش از اثری که ذکرش رفت، ابتدا یادآور فیلم خاطرهانگیز بچههای خیابان (نانی لوی، 1989) و سپس اثر تحسین شدهی سزار باید بمیرد (محصول 2012) ساختهی مشترک پائولو و ویتوریو تاویانی است.
فیلمهایی که در داخل حصارها و دیوارهای بلند زندانها ساخته شدند و تلاش کردند تا حد امکان کنجکاوی مخاطبان مشتاق نسبت به اجرای نمایش توسط ساکنان غریب این مکانهای مرموز و بهشدت حفاظت شده را برطرف کنند.فرزاد خوشدست که در تعدادی از آثار قبلیاش (از جمله در مجموعه مستند در حبس محصول 1393 و زنی که نام ندارد تولید 1395) به ساخت فیلم در محیط زندانِ زنان علاقه نشان داده بود اینبار و در خط باریک قرمز دوربین تیزبین و دقیق خود را به پشت دیوارهای کانون اصلاح و تربیت تهران منتقل کرده است.
جایی که تعداد قابل توجهی از نوجوانان و جوانان بزهکار و خلافکار، در کنار انتظار برای اجرای حکم تادیبیِ خود و با کمک تعدادی از بازیگران کهنهکار قصد دارند نمایشی را روی صحنه اجرا کنند. به عبارتی دیگر بر اساس آنچه که مرزهای فیلمنامه برای مخاطب تعیین میکند فیلم خط باریک قرمز دربارهی تئاتردرمانی یا همان درامتراپی است.
نقطه تلاقی روانشناسی و هنر نمایش که نخستینبار توسط دکتر لوی مورنوی اتریشی با تکیه بر سخن ارسطو (بر مبنای مفهوم پالایش در هنر) پایهگذاری شد؛ و این فیلم میکوشد ثبت نسبتاً موفقیتآمیز این نوع درمان را بر تعدادی از مجرمان و بزهکاران جوان و کم سن و سال به نمایش بگذارد.
تاکید این نوشته بر ثبت «نسبتاً موفقیتآمیز» این نوع درمان نیز از آن رو است که در پایان و از طریق نوشتههای فیلم درمییابیم یکی از بازیگران نمایش– که ظاهراً متاسفانه هنوز هم بخشی از دوران حبس خود را پشت سر میگذارد– بعد از اجرا مدتی در زندان دچار افسردگی شده است.شاید بتوان گفت نقطهضعف اصلی فیلم نیز در همین نکته یا به تعبیری بهتر در دست کم گرفتن تاثیر فیلمنامه بر روند تاثیرگذاری بر مخاطب رقم خورده است. جایی که فیلمساز/ نویسندهی خط باریک قرمز دلیل حضور این همه مربی نمایشی (از توماج دانشبهزادی و افشین هاشمی گرفته تا فرهاد اصلانی، هنگامه قاضیانی، امیر دژاکام و…دیگران) را به ذهن و خیال مخاطب وامیگذارد و مهمتر از همه، پایان و نتیجهگیری اصلی فیلم را در موجزترین، فشردهترین و صد البته کمتاثیرترین شکل ممکن برگزار میکند.
به نظر میرسد همهی مقدمات فراهم و چیده شده تا دقایق پایانی فیلم، بیشترین تاثیر را بر تماشاگر داشته باشد (همانگونه که به شهادت یکی از نوشتههای پایان فیلم، مدیر کمپانیِ کمپناگل با تماشای نمایش مورد بحث چنان به وجد آمده که از این گروه دعوت کرده تا خط باریک قرمز را در شهرهای هامبورگ و هانوفر نیز اجرا کنند) در حالی که تماشاگر عملاً از اجرای این نمایش (در بخش خارج از مسابقهی سی و ششمین جشنوارهی تئاتر فجر) و میزان تاثیرگذاری آن بر مخاطبان حاضر در سالن چیز چندان زیادی نمیبیند؛ و متاسفانه به دلیل جاگیری غیردقیق دوربین در لحظههای پایانی (آنجا که بازیگران نمایش، سطلهای پر از گلبرگهای گل سرخ را به سر و روی تماشاگران میپاشند و گروه سازندهی فیلم در پشت سر مخاطبان قرار دارند!) میتوان گفت اصلیترین عنصر تاثیرگذاریِ این فیلم متاسفانه تا حد امکان از دست رفته است.در وجهی دیگر باید اشاره کرد مخاطبان فیلم تا هنگام رویارویی با سکانس پایانی فیلم و بخشهای اجرا در حاشیهی جشنوارهی تئاتر فجر، از نام نمایش (خط باریک قرمز)، داستان اصلی (!؟) و حتی ویژگیهای احتمالی آن هم بیخبرند! بگذریم که لحن خبری و گزارشگونهی فیلم (در لحظات مورد اشاره) نیز باعث شده تا سکانس خروجِ (گیرم موقتیِ) بچهها از کانون اصلاح و تربیت و اجرای بسیار مهم آنها در برابر خانوادههایشان و همچنین اهل فن، از جلوهگریهای قابل پیشبینی در این زمینه مبرا باشد و به تعبیری بهتر به سادهترین شکل ممکن در معرض دید مخاطبان و تماشاگران فیلم قرار گیرد.
از نحوهی اجرا و کارگردانی دوپارهی فیلم (در بخشهای ذکر شده) که بگذریم، باید اشاره کرد این نکتهها نمیتوانند مانع از آن باشند که ویژگیهای فنی خط باریک قرمز نادیده گرفته شوند. خصوصاً فیلمبرداری متناسب و در خدمتِ موضوع، و طراحی صدا و صداگذاری که بیشک نقش چشمگیری در تاثیرگذاری شنیداری و دیداریِ فیلم بر تماشاگران داشته است.
در پایان باید اشاره کرد خط باریک قرمز از آن دست مستندهاست که نیروی محرکه و اصلی خود را از حاشیههای فرامتنی و نکتههایی در خارج از فضای محاط بر فیلم دریافت کرده است. حاشیههایی نظیر کمک به تاسیس نخستین مدرسهی سایکودرام (که ظاهراً پس از ساخت این فیلم جدیتر شده) و مهمتر از آن، آزادی یکی از جوانان حاضر در فیلم (در پیِ تلاش برای ایجاد کمپین و در نهایت، جلب رضایت خانوادهی مقتول)؛ و اصلاً چه باک اگر مستندی حتی برای یکبار هم که شده با حاشیهها و داستانهای جنبیاش به یاد آورده شود؟! بههرحال این هم نوع جذابی از همین سینماست.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.