نقد فیلم «رحمان 1400» (منوچهر هادی)
رحمان 1400 بی آن که تلاش کند یک سند تصویری از ایران در آخرین سالهای دههی 1390 باشد یکی از نزدیکترین فیلمها به وضعیت ناگوار فعلی و روزگار ماست. وضعیتی شامل تسلط مادیات بر معنویات، اقتصاد بر فرهنگ و رفاه بر تقوا. ایدهی یکخطی فیلم هم این نکته را تایید میکند: مردی که برای به دست آوردن پول و ایجاد رفاه برای خانواده حاضر میشود حتی جانِ عزیز خود را نیز فدا کند! از این زاویه لبخند و اشارهی کنایی رحمان (سعید آقاخانی) به شمارش پول، آنهم در هنگام سقوط از ارتفاع و پیش از رسیدن به زمین، بیش از آن که خندهدار و نشانهای از عدم رعایت منطق روایی باشد، غمانگیز و حتی میتوان گفت ترسناک به نظر میرسد. ترسناک از این نظر که ظاهراً متاسفانه در روزگار ما آدمهایی پیدا میشوند که حاضرند برای رسیدن به پول دست به هر کاری بزنند…هر کاری.
وجه غمانگیز ماجرا اینجاست که همین ایده (خودکشی بهخاطر پول) دستمایهی تجارت پرسودتری قرار گرفته که در آن، هنرِ مظلومِ سینما، قربانیِ سلیقهی خفیف و سطح پایین بخش عمدهای از تماشاگران و خانوادهی سینما شده و هر بار که از تولد چنین ایدههای سطح پایینی در ذهن و فکر یکی از خانوادهی سینما انتقاد شده، متاسفانه پاسخ آن از قبل روشن است: مردم این نوع فیلمها را دوست دارند و از آنها استقبال میکنند. تماشاگرانی که عاشق فستفود و پفک و چیپس و نوشابه و شکر و نمک و سُس و روغنِ دنبه و سوسیس و کالباس و خیلی چیزهای مضر و خطرناک دیگر هم هستند؛ و بی آن که خود بدانند یا حتی اطلاع داشته باشند، در این زمینه در حال جابهجا کردن آمارهای جهانیاند. در این راستا، فهرست پرفروشترین فیلمهای دستکم یک دههی اخیر و قطار صفرهایی که پشت ارقام نجومی فروش آنها ردیف شده نیز همین نکته را تایید میکند؛ گیرم به شیوه و با ادبیات دیگری.
حالا و در پایان نخستین ماه از سال جدید با پدیدهی تازهای از سینمای ظاهراً مطلوب تماشاگران روبهروییم که در سقوط آزاد به قعر درهی ابتذال و بیفرهنگی، دست بخش عمدهای از اسلاف پیشین خود را از پشت بسته است. سینمایی که استفادهی درست و دقیق از ابزار و تکنیکْ در آن جایی ندارد و اشاره به نقایص گروه کارگردانیِ فیلم (در رعایت نکردن خط نگاه بازیگران، تداوم نداشتن حرکت آنها و آنچه که در گذشته، از آن به «مهارت در فن دکوپاژ» یاد میشد) بیشتر در حکم چشمکی پس از یکی از آن سر تکان دادنهای کناییست! یعنی همان چیزی که به «پرت» بودن آدمهای نامطلع، از مناسبات حرفهایِ سینمای تجاری و طبعاً میل مهارناپذیر تماشاگران به سرگرمی اشاره دارد.
به عبارتی دیگر باید پذیرفت رحمان 1400 و شبهفیلمهایی از این دست، آثار مطلوب تماشاگرانی است که از «سینما» همان «خندهدار بودن» فیلمها برایشان کافیست. سینماروهای نازنینی که به سنت سالهای اخیر، از همان ابتدای فیلم و در تاریکی، مدام به گوشیهای هوشمند خود نگاه میکنند، در شبکههای اجتماعی مختلف و متعددْ لایک میزنند، تنقلات میخورند، با بغل دستی خود سلفی میگیرند و هر زمان صدای خنده یا واکنش حاضران در سالن شنیده شد، گاهی هم به پردهی سینما نگاه میکنند! در این نوع سینما رجزخوانیهای تکنیکی و رعایت نکتههای فنی، هنری و تکنیکی (در فیلمنامهنویسی، کارگردانی، بازیگری، تدوین و صداگذاری) جایی ندارد و به همین دلیل بهراحتی میتوان تولیداتاش را با نام افراد یا کارگردانهای مختلف تصور کرد؛ بی آن که هیچ تغییری در جزییاتشان احساس یا ایجاد شود.
در این زمینه میتوان به اشکالات تکنیکی در اغلب سکانسهای گفتوگوی بازیگران این فیلم با یکدیگر اشاره کرد که بیش از آن که حاصل کمکاری منشی صحنهی فیلم (در اشاره نکردن به رعایت جزییات) باشد محصول کمتوجهی کارگردان در ساخت و پرداخت این لحظهها و البته سرعت عمل اوست. کارگردانی که برای کمک به فروش بیشتر رحمان 1400 از هیچ کوششی فروگذار نبوده و از شبیهسازیِ هدفمند جنیفر لوپز (البته از نوع سنتی و ایرانیاش) گرفته تا صریحترین کنایهها، شوخیها و اشارههای جنسی را نیز در فیلم خود گنجانده است.
نکتههای غیر قابل باور و حتی میتوان گفت غافلگیرکنندهای که ظاهراً در وضعیت فعلی به غیر از حکم توقف در نمایش عمومی رحمان 1400 فایدهی دیگری برای این فیلم نداشته است. در حالی که اشاره به سررسید چک مدتدار رحمان (در سال 1400) و گسترش جنبههای طنزآمیز و پنهان آن (که به پیشبینیِ تورم افسار گسیخته در پایان دولت دوازدهم اشاره دارد) خود به تنهایی میتوانست بر سرنوشت این فیلم تاثیرگذار باشد اما متاسفانه سقف محدودِ پرواز رویا در ذهن فیلمنامهنویسان رحمان… باعث شده آنها به جای طرح دیالوگهای خندهدار (با محوریت همین موضوع که ذکرش رفت) از موقعیتهای کمیکی که معمولاً در تقابل افراد فرودست جامعه با افراد مرفه ایجاد میشود و همچنین کمتوجهی آنها در بیان برخی کلمههای خاص– که حتی در مکالمههای روزمره هم گاهی به خنده منجر میشود– بهره ببرند؛ و این دقیقاً مشابه همان رویکردیست که فیلمساز در فیلم قبلی خود (آینهبغل) و در زمینهی کسب صفرهای بیشتر در جدول فروش به کار برده بود.
نکتههایی که باعث شده شوخیهای بانمکِ رحمان 1400 با خوشتیپی و ژنِ محمدرضا گلزار، موفقیت جهانی اصغر فرهادی و اشاره به حفرههای فیلمنامهی فروشنده کمفروغ جلوه کند و بیش از آن که یک نوآوریِ نیشدار و جسورانه تلقی شود، اعتماد به نفسِ کاذبِ سازندگانِ آن را به رخ بکشد. سازندگان فیلمی که از فیلمنامهی یک فیلم دیگر انتقاد میکنند اما معلوم نیست محصولی که ارائه دادهاند اصلاً در چه ژانری قابل دستهبندیست!
رحمان 1400 را میتوان محصول استراتژیک سینمایی دانست که متاسفانه با شتاب به سوی یکسانسازی در حرکت است. کافیست در ذهن خود، نام منوچهر هادی را از تیتراژ این فیلم بردارید و شخص دیگری را جایگزین آن کنید. بعید به نظر میرسد میان لحن و شاخصههای کارگردانی این فیلم با سایر محصولات مورد علاقهی تماشاگران تفاوت خاصی پیدا کنید. نمونههایش هم بسیارند. همان تیپسازیهای تکراری (مثلاً در مورد حاجآقا جالوسی و پسرش اشکان)، همان اسلوموشنهای هدفدار (در لحظهی بروز عشق میان اشکان/ گلزار و دختر چاق و دماغ عمل کردهی رحمان) و همان بازیهای ضعیف و باورنکردنی این نوع فیلمها که متاسفانه در رحمان 1400 در ثبت بازیهایی غیر قابل توجیه از مهران مدیری، محمدرضا گلزار، سعید آقاخانی و حتی یکتا ناصر نمود پیدا کرده است. عناصری که ظاهراً کاربرد آنها باعث شده هر سکانس این فیلم و تولیدات مشابه آن ارزش افزوده پیدا کند.
در نهایت، آنچه که احتمالاً در پیِ فرو نشستن گرد و خاک فیلمی با این مشخصهها در جدول پرمخاطبترینهای سال باقی خواهد ماند اثری بیهویت، بیارزش و متاسفانه بیشناسنامه است. فیلمی که احتمالاً اگر پنجاه سال بعد در معرض قضاوت و بازخوانی دوباره قرار گیرد به خوبی نشان میدهد سینمای عامهپسند ایران در آخرین سالهای دههی 1390 در چه وضعیتی قرار داشته و چرا سنت فیلمفارسی در کشور ما هرگز نمیمیرد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.