این چی بود ساختی همولایتی؟!
سینمای ایران و تهیهکنندگی
در طول سالها و دهههای گذشته هر بار که نمودار وضعیت کیفی سینمای ایران منحنی یا منحنیهای رو به افولی را به نمایش گذاشته، نوک پیکانِ توجه به مقصر یا مقصران اصلی، عواملی نظیر بحران فیلمنامه، بحران کارگردانی، بحران مخاطب و حتی بحران ممیزی را نشانه رفته است. بحرانهایی که بیشک همواره وجود داشتهاند و هرگز نمیتوان آنها را نادیده گرفت یا انکار کرد. اما اگر بودجه و سرمایهی لازم برای ساخت فیلم را اصلیترین نکته در راس هرم تولید بدانیم، آنوقت با اطمینان بیشتری میتوان گفت بی هیچ حرف و حدیثی اصلیترین بحران سینمای ایران، نه قحطی سوژههای ناب، نه داستانهای پیش پا افتاده و آبکی، نه بضاعت بهظاهر محدود سینمای ایران، و نه استعداد پرورش نیافتهی نیروهای انسانی آن، که بحران تهیهکنندگی است.
همان عاملی که در طول سالهای اخیر باعث شده فیلمهای خنثی، بیهدف و بیهودهی بسیاری به فهرست بلند بالای تولیدات سالانهی سینمای ایران افزوده شود؛ بدون آن که حتی درصد ناچیز و بسیار کمی از این آثار، شایستهی افتخار ملی و اضافه شدن به فهرست گنجینههای سینمایی باشند. متاسفانه بسیاری از این فیلمها حتی پرفروش و پرمخاطب هم نبودهاند که با تکیه بر صفر آمارهایشان بتوان جلوی ایرادها و بهانهها ایستاد.
از آن جالبتر انبوه فیلمهای تولید و به حال خود رها شده (در قفسهی دفاتر تهیهکنندهها و برخی سازمانهای دولتی و نیمهدولتی) است که اگر صف عریض و طویل شدهی نمایش در دوران سیاه کرونا را هم نادیده بگیریم، اغلبشان به دلیل سرمایهگذاریهای بیهدف و غیر استاندارد، در همان مرحلهی تولید سودآوری داشتهاند و طبعاً تهیهکنندهها نیازی نمیبینند برای عرضهی آنها و سپس گرفتار شدن با ادارهی مالیات، خود را به دردسر بیاندازند! برای درک هرچه بیشتر این موقعیت غریب و کمی هم طنزآلود که البته فاصلهی بعید ما با خصایص سینمای صنعتی را به نمایش میگذارد کافی است به عنوان مثال کارخانههای تولید خودروهای وطنی را تصور کنید که تعداد قابل توجهی از محصولات خود را زیر باران و آفتاب و گرد و خاک رها کردهاند؛ بی آن که نیازمند بازگشت سرمایه یا دستکم هزینهی تولید آنها باشند!
همین مثال بهظاهر ساده– اما خوفانگیز و دردناک– نشان میدهد بخش قابل توجهی از سرمایههای عمومی این مملکت به چه سادگی از دست رفته یا در حال نابود شدن و از دست رفتن هستند. سرمایههایی که در صورت کاربرد صحیح و درست، میتوانست جدا از به حرکت درآوردن چرخدندههای آسیبدیده و معیوب سینمای ایران، پخشکنندهها، مالکان سینماها و حتی کارکنان بخش فنی، اداری، خدماتی و رفاهی سالنها را نیز مورد لطف و عنایت خود قرار دهد.
البته فیلمهایی که در جشنوارهی فیلم فجر امسال به نمایش درآمده یا درخواهند آمد، به طور حتم نمیتوانند بازتابدهندهی کلیت سینمای امروز ایران باشند اما برآیند آنها نشان میدهد متاسفانه بخش عمدهای از این آثار فاقد دلیل و هدف مشخصی برای سرمایهگذاری و تولید هستند. فیلمهایی که نه مخاطبان دقیق و واقعی آنها مشخص است و نه معلوم است با چه هدفی ساخته شدهاند!
داستان تلخ زنی که در معامله برای اجاره دادن رَحِم خود، جدا از حس مقدس و زیبای مادری، فرزند بیمارش را هم از دست میدهد (در فیلم بیمادر)، ماجرای زنی که دچار نوعی بیماری عجیب روحی است و حتی خانواده و فرزند خود را نیز به جا و به یاد نمیآورد (در فیلم بیرویا) و بلوندِ چالاک و بزنبهادر فنلاندی که در روز روشن و در مقابل چشم مشتریهای رستورانی در تهران به گروگان گرفته میشود! (در فیلم لایههای دروغ) فقط چند نمونه از آثار مشعشعی هستند که در خوشبینانهترین حالت قرار است سال آینده، روزها یا دستکم آخر هفتهی خوب و سرگرمکنندهای را برای تماشاگران سرگشتهی سینما رقم بزنند.
مخاطبان گریزپایی که این امیدواری وجود دارد تا در برابر هجوم ماهوارهها، سریالهای تلویزیون، شبکهی نمایش خانگی، پلتفرمهای متصل به تلویزیونهای هوشمند و البته ساعتهای هدر رفته در برابر انواع و اقسام شبکههای ریز و درشتِ اجتماعی و پرطرفدار، دست به جیب شوند، بلیت بخرند و در سایهی ویروس کرونا به تاریکی سالنهای نمایش بخزند! اما احتمالاً بعد از تماشای این آثار تابناک، حیرتزده از سینما بیرون خواهند آمد و شاید در حالی که در خود فرو رفته باشند خطاب به سازندگان این فیلمها بپرسند: «این چی بود ساختی همولایتی؟!»•
• با کمی تغییر، اشاره به تیتر «کالت» شدهی یکی از نقدهای هوشنگ گلمکانی است که در سال 1365 و در ماهنامهی سینمایی فیلم نوشته شد اما با گذشت بیش از سه دهه هنوز هم پر کاربرد و طبعاً پر از کنایه است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.