فریدون گله کجاست؟ (1380)

نگاهی به زندگی و آثار زنده‌یاد فریدون گُله (1319 تا 1384)


طراحی و اجرا: رضا درستکار. مدیر تولید: امید نجوان. گفت‌وگوکنندگان با فریدون گُله: رضا درستکار، تهماسب صلح‌جو، جواد طوسی، سعید عقیقی. تدوین‌گر و سازنده‌ی تیتراژ: رضا چابکرو. امور صدا: بهروز شهامت. آهنگ‌ساز: امید رییس‌دانا. عکاس: داود یحیاییان. با سپاس از همکاری: عبدالله اسکندری، پوری بنایی، داود رشیدی، فریماه فرجامی، فریدون فرهودی، رضا کرم‌رضایی، حمید مجتهدی، مجید مظفری، علی نصیریان و فریدون گُله. با تشکر از: شرکت آوای هنر، محمد جعفری، علی حسنلو، هوشنگ حسینی، آرش رییسیان، فریدون قاسم‌مدار، پیام مستوفی، محمد محمدیان و بابک بذرافشان. قطع: وی‌اچ‌اس. 42 دقیقه. تولید: 1380


در بخش پایانی فریدون گُله کجاست؟ که تشریح وضعیت این فیلم‌ساز قدیمی سینمای ایران از زبان دوستان و همکاران قدیمی او بود، از زنده‌یاد حمید مجتهدی (فیلم‌بردار فیلم‌هایی نظیر: کافر، کندو و ماه‌ عسل) که گفت بیش‌ از بیست سال است از گُله خبر ندارد پرسیدم: «چرا ارتباط‌تان قطع شد؟» و او به تلخی و با تاسف گفت: [به‌خاطر] «بی‌مهری سینما…بی‌مهری کامل سینما!» این جمله‌ که البته بیش از هرچیز به فراز و فرود در ارتباط میان آدم‌های فعال در حوزه‌ی سینما اشاره دارد، برای خود من چکیده‌ و مشابه شرایطی‌ست که بعد از تولید این مستند به وجود آمد؛ و مسیر ارتباطم با رضا درستکار را مسدود و دچار ناهمواری‌های پیش‌بینی‌نشده‌ای‌ کرد.
در تیتراژ فریدون گُله کجاست؟ نام من به‌عنوان مدیر تولید آمده اما واقعیت این است که نقش‌ام در ساخت و ساختار نهایی این فیلم بیش‌تر از یک مدیر تولید ساده بوده است. اواخر بهار 1380 زمانی که رضا درستکار ایده‌ی ساخت مستندی درباره‌ی فریدون گُله را با من مطرح کرد، دو سه سالی بود که از هدایت یک گفت‌وگوی گروهی با این فیلم‌ساز مهم اما مهجور در تاریخ سینمای ایران فارغ شده بود. گفت‌وگوی نسبتاً مفصلی که در تابستان سال 1378 با حضور خودش و چند نفر دیگر از همکاران مطبوعاتی (شامل: جواد طوسی، طهماسب صلح‌جو و سعید عقیقی) در ویلای گُله در شمال کشور انجام شده و همان سال نیز در کتاب فریدون گُله؛ زندگی و آثار به چاپ رسیده بود (این کتاب که تعدادی از آن، در زمان تصویربرداری فیلم به چند نفر از دوستان قدیمی گُله اهدا شد، سال‌ها‌ بعد تحت عنوان سینمای فریدون گُله مورد تجدید چاپ قرار گرفت).
زمانی که درستکار پیشنهاد ساخت فیلمی برمبنای معدود تصویرهای به‌جا مانده از آن گفت‌وگو را مطرح کرد، نگارنده جدا از مدیریت تولید و نویسندگی برنامه‌ها‌ی سینمایی پرده‌ی نقره‌ای و فصلی در سینما، تهیه‌کنندگی و کارگردانی مجموعه‌ی مستند نقش و دست را نیز در کارنامه‌ام داشتم؛ و در حقیقت با این پیشینه و پشتوانه‌‌‌ برای طرح ایده‌ی ساخت مستندی درباره‌ی فریدون گُله دعوت به کار شده بودم.
دلم نمی‌خواهد بعد از این همه سال به ماجراهای تلخ و غم‌انگیز پس از پایان تولید این فیلم اشاره کنم اما اگر بخواهم به‌صورت خلاصه و فشرده به طرح این موضوع بپردازم باید بگویم رضا درستکار به‌عنوان یک دوست و همکار مطبوعاتی، وقتی از من برای کمک به ساخته شدن این فیلم دعوت به کار کرد، در ذهن خود و بی آن که موضوع به این مهمی را به زبان بیاورد، من را در قالب مدیرِ تولیدِ فیلم دیده بود؛ و خودش را در قالب مجری طرح و کارگردان!
نیاز به توضیح ندارد که طراحی ایده، تصویربرداری، نگارش فیلم‌نامه (برای طرح تدوین) و هم‌چنین نظارت بر مراحل مختلف تدوین، ساخت موسیقی و حتی صداگذاری یک فیلم، جزو وظایف مدیرِ تولید آن نیست اما همان‌طور که گفتم، مشکلاتی که دامن‌گیر نسخه‌ی نهایی فریدون گُله… شد حاصل همین سوء‌برداشت و به عبارتی دیگر «تراشیدن تعبیر تازه‌ای برای عنوان مدیریت تولید» در ذهن درستکار بود. نویسنده‌ و منتقدی که چند سال زودتر از نگارنده وارد مطبوعات سینمایی شده بود؛ و قاعدتاً بهتر از من باید وظایف ذاتی یک مدیر تولید را می‌دانست!
همین نکته‌ی به‌ظاهر ساده به اضافه‌ی «تصور و سلیقه‌ی شخصی» درستکار از «نحوه و میزان مشارکت پایاپای» (اشاره‌ام به قول صرفاً شفاهیِ او در زمانی‌ست که ساخت این فیلم هنوز آغاز نشده بود) کار را به جایی رساند که وقتی سال‌ها بعد از نمایش مستند مورد بحث در یکی از رسانه‌های فارسی‌زبان خارج کشور موضوع «تقسیم سود حاصل از فروش این فیلم» را با او در میان گذاشتم، در پیامی تلگرامی که تصویر آن محفوظ است برایم نوشت: «راستش فکر نمی‌کردم بابت این پخش و چندرغازی که تمام هستی‌ام را به خطر انداخته بود هم باید پولی پرداخت کنم!» و البته در همان نوشته تاکید کرد که: «مطمئنم مبلغ مورد نظر (منظور، دستمزدی‌‌ست‌ که بعد از فروش فیلم به مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به من پرداخت شد) حداقل سه‌برابر دستمزد شما بود اما حرف زده بودم و [به آن] عمل کردم!»
جالب این‌جاست که در زمان خرید حقوق فرهنگی این فیلم توسط مرکز گسترش… چکِ دو میلیون و ششصد هزار تومانی آن را من و آقای درست‌کار با هم به بانک بردیم اما بر اساس همان «تصور و سلیقه‌ی شخصی» که چند سطر بالاتر به آن اشاره شد، از نظر ایشان پرداخت یک‌صد و هفتاد و پنج هزار تومان وجه رایج مملکت (که بعد از کسر دستمزد همه‌ی همکاران و پرداخت تمام هزینه‌های تولید محاسبه شد) سه‌برابر بیش‌تر از دستمزد واقعی بنده (یعنی تقریباً پنجاه و شش هزار تومان) بوده است!
بگذریم…ساخته شدن و تولید این مستند برای خودِ من که در سال‌های بعد، همکاری‌های غم‌انگیز دیگری را (مثلاً در هنگام نگارش کتاب ژان پن‌له‌وه… و سینمای مستند یا پروژه‌هایی هم‌چون زمان طلایی و روشنایی محله) از سر گذراندم، صرفاً یک تجربه‌ی تلخِ دیگر در آزمون زندگی‌ست. تجربه‌ای که ظاهراً داغ‌اش همیشه باید بر دل بماند؛ تا هر وقت به آن فکر می‌کنی، از عمق جان بسوزی، آه بکشی و در نهایت همه‌چیز را به خداوند واگذار کنی…
نکته‌ی آخر و شاید قابل توجه برای پژوهشگران سینمای مستند: در نسخه‌ی اولیه‌ی این فیلم [که متاسفانه در یک حادثه از دست رفت] نام من به‌عنوان طراح و کارگردان قید شده و عنوان اصلی آن هم فریدون گُله؛ دیروز و امروز بود اما عنوان نهایی فیلم به سلیقه‌ی درستکار و بعد از افزوده شدن فیلترهای تصویری و اصلاح رنگ نهایی به فریدون گُله کجاست؟ تغییر پیدا کرد. گفتنی‌ست تغییرات محدود و ناچیزی که در این مرحله و در تدوین فیلم انجام شد بدون اطلاع و حضور نگارنده انجام شده است.


نکته: برخی اطلاعات مربوط به این فیلم و احتمالاً نسخه‌ای از آن را می‌توانید در این پیوند از بانک اطلاعات مرکز سینمای مستند و تجربی بیابید.