آنسوی دیوار کلیشهها
یک پیشنهاد فرهنگی: مطالعهی کتاب کوچک کلیشههای هالیوود (اردوان وزیری)
چهاردهم شهریور 1401
این روزها که کلیشهها مثل موریانه از سر و روی سینما بالا میروند و دیگر بهندرت میتوان فیلمی را یافت که مخاطبان جدی را تحت تاثیر قرار داده و شگفتزده کند، مطالعهی اثرِ کمحجم اما جذاب و خواندنیِ کتاب کوچک کلیشههای هالیوود میتواند پیشنهاد مفرح و در عین حال سرگرمکننده و آموزندهای باشد. خصوصاً به این خاطر که اینبار عنوان «کتاب» بخشی از اسم اصلی آن نیز هست و در حقیقت در این نامگذاری، جدا از اشاره به کوچک و کمورق بودن اثر، به موضوع محوری (کلیشههای هالیوود) و موضوع جنبی (اشاره به خلاصه قراردادهای منسوخ شده در فیلمها) نیز اشاره شده است. ضمن این که ستارهی اصلی این نامگذاریِ جذاب و عجیب را میتوان مرحوم راجر ایبرت، منتقد سرشناس و بینالمللی سینمای آمریکا دانست. نویسندهای که در فصل مقدمهی همین کتاب نوشته: «شما به اندازهی کافی فیلم دیدهاید که بتوانید نکاتی را در آنها متوجه شوید. به طور مثال هر بار که یک صحنهی تعقیب و گریز در محلهای بیگانه و غریب رخ میدهد، یک سبد میوه واژگون میشود یا هر جا که قهرمان فیلم یک نگهبانِ ارتشِ آلمانِ نازی را از پا درآورده و یونیفرم او را به تن میکند، یونیفرم مورد اشاره کاملاً اندازهی اوست!»
ایبرت از این رهگذر میکوشد به نکتهها و کلیشههایی اشاره کند که شاید بهظاهر از توانایی سرگرم کردن تماشاگران عادی و معمولی سینما برخوردار باشند اما به طور حتم برای مخاطبان حرفهای و سینماروهای قدیمی، کمی قابل پیشبینی و طبعاً بیهوده و آزاردهنده است. کلیشههایی که به تعبیر خود ایبرت، در بسیاری موارد کار را به جایی رساندهاند که فیلمها را پر از احمقها کردهاند: «و اگر تمام کاراکترهای فیلم احمق نبودند داستان فیلم در عرض پنج دقیقه به پایان میرسید!»
هالیوود و کلیشههای احمقانه!
کتاب کوچک کلیشههای هالیوود به همت اردوان وزیری به فارسیِ روان و قابل فهم (برای اغلب خوانندگان) ترجمه و در وانفسای امروزِ صنعتِ نشر توسط انتشارات چتر فیروزه به بازار عرضه شده است. البته در کتاب مورد بحث، جای مقدمهی مترجم و توضیحات او دربارهی نحوهی انتخاب و همچنین چالشهای احتمالی چنین ترجمهای بسیار خالی است اما این نکته در کنار اشاره به کیفیت نهچندان قابل قبول چاپ عکسها و متن اصلی، از امتیازهای شاخص و اصلی «کتاب کوچک کلیشهها…» نمیکاهد.
این کتاب به شهادت راجر ایبرت، از اساس بر پایهی «طرح داستانی احمقانه» بنا شده است. نظریهای که یک نویسندهی داستانهای علمی، تخیلی به نام جیمز بلیش مبلغ آن بود و به گفتهی ایبرت به طور مشخص بر مبنای این واقعیتِ تلخ بنا شده که دور از جانِ خوانندهها «همه احمق هستند» و «در غیر این صورت داستان بهسرعت تمام میشد یا اصلاً شکل نمیگرفت!»
ایبرت در ابتدای مقدمهی این کتاب که جمعآوری بیش از چهارصد مدخل مختلف (حاصل اظهار نظر سینماروها، خوانندگان نقد فیلم و البته بررسیهای موشکافانهی خود او) را در بر میگیرد نوشته است: «شاید همین موضوع بود که من را در مسیر تبدیل شدن به یک منتقد فیلم هدایت کرد و به این نتیجهی حیرتآور رهنمون شد که همیشه فیلمها و کتابهایی را ترجیح بدهم که شخصیتهای آن در بیشتر موارد دستکم به اندازهی خودم زرنگ و باهوش باشند.» و در پایان همین صفحات نیز برای اثبات این ادعا «یکی از غرورآمیزترین لحظات فعالیت حرفهای خود» را مثال آورده است. جایی که او به عنوان منتقد فیلم در سالن سینما حضور داشته و یکی از تماشاگران کنار دست او به محض رسیدن به سکانس تعقیب و گریز، فریاد زده و با صدای بلند گفته: «باز دوباره سبد میوه!»
یک پیشنهاد فرهنگی دیگر: کتاب «مزخرفات فارسی» نوشتهی رضا شکراللهی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.