هیچکس کامل نیست
گفتوگوی کمرون کروو با بیلی وایلدر. ترجمهی گلی امامی. 480 صفحه مصّور. 330 نسخه. انتشارات کتاب پنجره. چاپ سوم: 1398. هفتاد و پنج هزار تومان.
در تاریخ سینما کم نیستند افرادی که تنها به واسطهی یکی دو کار شناخته میشوند و پس از مدتی به حضوری کمرنگ یا حتی در سایه رضایت میدهند. کسانی که به شکلی طبیعی با نقطه اوج کارنامهشان شناخته میشوند و در حقیقت، شاخصترین فراز فعالیتشان به مهمترین نقطهی شناسنامهی آنها تبدیل میشود. کمرون کروو، کارگردان آمریکاییتبار فیلم آسمان وانیلی (2001) بیشک یکی از آنهاست.
فیلمسازی که در سالهای اخیر فیلمهای کمفروغی ساخته و بیشتر در زمینهی فیلمنامهنویسی برای سریالهای تلویزیونی فعال است تا این که موفقیتهای پیشین خود را تکرار کند. اما آنچه که باعث شده کروو در سالهای اخیر بیش از اهمیت و جایگاه فیلمهای خود در یادها بماند، گفتوگوی مفصل و به یاد ماندنی او با بیلی وایلدرِ فقید و خالق تعدادی از جذابترین و خاطرهانگیزترین فیلمهای تاریخ سینماست. فیلمهایی نظیر غرامت مضاعف، سانست بولوار، تکخال در حفره، سابرینا، خارش هفتساله، بعضیها داغشو دوست دارند، آپارتمان، ایرما خوشگله و…بسیاری آثار دیگر که اغلب عاشقان سینما در سراسر دنیا آنها را دیده و بدون شک از دیدنشان لذت بردهاند.
کمرون کروو این گفتوگو را زمانی انجام داد که تازه از ساخت جریمگوایر فارغ شده بود و البته فیلمنامهی تقریباً مشهور را در حال نگارش داشت. او در بخشی از پیشگفتار کتاب به نکتهی ظریفی اشاره کرده که احتمالاً زبان حال بسیاری از فیلمسازانِ همدورهی اوست: «در سال 1995 من دو فیلم بلند و سالها الهامپذیری از وایلدر را در کارنامهی حرفهایام داشتم. همانند بسیاری از کارگردانان جوان و جویای نام، من نیز برای زیارت او به دفترش رفتم. هیچ تصوری از کار من نداشت، انتظارش را هم نداشتم.» (صفحهی 20)
کروو پس از مرگ وایلدر (در بیست و هفتم مارس 2002) در مورد او گفت: «فیلمهای وایلدر، سرشار از زبان فراگیرِ عشق، زیرکی و شوخطبعیاند و هر طرفدار یا دانشجوی سینما که بخواهد از جزییات یک زندگیِ شکوهمند سر در بیاورد باید بداند بیلی وایلدر، پیش از این، همهی این راهها را رفته و پشت سر گذاشته.» (نقل از مضمون).
همهی اینها به اضافهی کمی کنجکاوی و البته شمّ روزنامهنگاری، از گفتوگو با بیلی وایلدر اثر مکتوبی ساخته که دستکم در کشور ما برای معدود افراد باقیمانده در حوزهی مطالعه، در حکم یک فرصت دلچسب و شیرین، و برای علاقهمندان به یادگیری، در حکم چند ترم فشرده از سخنان یکی از استادان مسلم سینما دربارهی این میراث ارزشمند و بهجا مانده از قرن گذشته است. استادی که به نقل از خود او بر سنگ مزارش نوشتهاند: «من یک نویسندهام اما هیچکس کامل نیست.» جملهای که به وضوح، شوخطبعیِ آمیخته به نبوغ و دانش عمیق بیلی وایلدر را به نمایش میگذارد.
بیلی وایلدر: پول، چیز کسلکنندهای است. وقتی به سن من میرسی نمیدانی آن را خرجِ چی کنی. وقتی به سن شما بودم فقط «پول، پول» بود. اما حالا دیگر چه اهمیتی دارد؟ همهاش به همسرم میرسد.
گفتوگو با بیلی وایلدر که این روزها به مدد تلاش و پایمردیِ انتشارات «کتاب پنجره» در حوزهی نشر به چاپ سوم رسیده، بی کم و کاستْ همان متنی است که هنگام چاپ نخست آن (در سال 80) منتشر شده بود. این نکته را معدود اشتباهات فنی و باقیمانده در کتاب نیز ثابت میکند که در زمان چاپهای قبلی به تعدادی از آنها اشاره شده بود و البته همچنان بدون تغییر در متن کتاب باقی مانده است.
از جمله، اشاره به کاربرد غیرمنتظرهی نام نیکولاس کیج در پانویس صفحهی 383 و در توضیح یک نوع نوشیدنی بهنام سوییتسو! اشتباه در حروفچینیِ برخی اسمها (نظیر La Dovce در عنوانبندی فیلم ایرما خوشگله که قاعدتاً باید کلمهی فرانسوی La Douce به معنی نرم و شیرین و دلچسب باشد) و همچنین استفاده از برخی کلمات نامانوس (در ترجمهی عنوان فیلمها) نظیر کیک تفال بهجای شیرینی شانس که این یکی، از زمان نخستین نمایش عمومی در کشور ما به همین نام شناخته میشود.
البته باید پذیرفت باقی ماندن برخی مشکلات فنی در نسخهی نهایی کتاب، امری طبیعی و کموبیش قابل پیشبینی است اما آنچه که باعث میشود این نکتهها در کتاب مورد بحث کمی پررنگتر جلوه کند، تعداد محدود اما قابل اشارهی آنها در اثر خواندنی، جذاب و شکوهمندی است که پدیدآورندگان با ارائهی آن، انتظاری فراتر از سایر نمونههای مشابه به وجود آوردهاند. انتظاری که بیشک حاصل سالها وسواس و دقت در ارائهی متنهای محکم و قابل توجه به خوانندگان و همچنین بالا بردن استانداردهایی در این محدوده است.
بیلی وایلدر و آموزههایش: هیچکس کامل نیست
البته به نظر میرسد باقی ماندن این نکتهها آنهم در چاپ سوم کتاب، بیشتر از آن که به بیتوجهی ناشر به انتقادهای مطرح شده در این زمینه ارتباط داشته باشد، در گرانیِ غافلگیرکنندهی کاغذ، چاپ و سایر هزینههای جنبی ریشه دارد. نکتهی قابل توجهی که میتوان گفت در کنار طراحی یونیفرم جلد (به قصد تجدید چاپ دو سه کتاب نایاب و پرطرفدار قدیمی نظیر گفتوگو با مارلون براندو و گفتوگو با آل پاچینو) قابل توجیه به نظر میرسد. اگر چه اشاره به این مسائل فنی، چیزی از ارزشهای کتاب و ترجمهی جذاب و ارزشمند آن کم نمیکند. ترجمهای روان و یکدست، آنهم از این حجم گفتوگوی محاورهای میان دو فیلمساز از دو نسل مختلف که به گفتهی ناشر (در یادداشت مقدمهی کتاب) حاصل «سنگِ تمامِ» خانم گلی امامی و «تلاش بیوقفه و پرشور ایشان» برای انتقال دقیق این گفتهها به خوانندههای ایرانی است. یعنی همان چیزی که اهمیت گفتههای ارزشمند بیلی وایلدر در این کتاب سراسر آموزشی را دوچندان کرده است. خصوصاً برخی جملههای پرمغز و آموزندهی او که بیشک برای بیان برخی از آنها چند دهه از عمر و تجربهی این فیلمساز گرانقدر صرف شده است. جملههایی که بعضی از آنها تاریخ مصرف ندارند و جالب این که حتی در زمان و زمانهی ما نیز به کار میآیند.
بیلی وایلدر در این کتاب، جملههای نغز و تاثیرگذار کم ندارد. به عنوان مثال یکی از آنها جملهای است که در ستایش «ممیزیِ سازنده» به زبان آورده: «بد نیست سانسور داشته باشی؛ ولی سانسوری سازنده.» و از آن جالبتر هم تعریف جالب او دربارهی مفهوم کارگردانی است: «كارگردانی كار بسيار مهمی است چون خودت را متعهد میكنی؛ و در آخر، كار، كمابيش همان چيزی میشود كه بايد بشود. مگر آن كه هزار روز براي فيلمبرداری وقت داشته باشی و بتوانی از آن چه كردهای بهتر كار كنی.»
به عنوان نمونه میتوان به این گفتهی او در زمینهی انجام کارهای غیرقابلتوجیه اشاره کرد که اگر بخشی از فیلمسازان امروز سینمای ایران به عمق آن پی برده بودند، شاید به تولید فیلمهای بهظاهر پرفروش اما متاسفانه غیر قابل دفاع دست نمیزدند: «من آدم جاهطلبی هستم ولی اگر ده برابر حقوقم را هم بدهند کاری که بوی بد بدهد انجام نمیدهم؛ هرگز!»
یا آنجا که میگوید: «خب، این صد در صد واقعیت است. اگر فیلم نسازی چهطور میتوانی فیلم بد بسازی؟» جملهای که به صورت مستقیم، حاصل اشارهی او به «فیلمهای بد» است؛ نه فیلمهای بیشناسنامه، بیهویت و غیر هنرمندانهای که در این روزگار تولید میشود و متاسفانه بخش عمدهای از فیلمسازان، تحت عنوان «مطلوب و محبوب تماشاگران» از آنها دفاع میکنند.
بیلی وایلدر البته در این کتاب، جملههای نغز و تاثیرگذار کم ندارد. به عنوان مثال یک نمونهی دیگر آن، جملهای است که در ستایش «ممیزیِ سازنده» به زبان آورده: «بد نیست سانسور داشته باشی؛ ولی سانسوری سازنده.» و از آن جالبتر هم تعریف جالب او دربارهی مفهوم کارگردانی است: «كارگردانی كار بسيار مهمی است چون خودت را متعهد میكنی؛ و در آخر، كار، كمابيش همان چيزی میشود كه بايد بشود. مگر آن كه هزار روز براي فيلمبرداری وقت داشته باشی و بتوانی از آن چه كردهای بهتر كار كنی.»
اما آنچه که بیش از سایر گفتههای او میتواند آویزهی گوش برخی سینماگران وطنی قرار گیرد، جملهی تفکربرانگیز او دربارهی دستمزد و پول است. عنصر فریبنده و جذابی که باعث شده در سراسر جهان، تولید بسیاری از فیلمها با توسل به آن قابل توجیه به نظر برسد: «پول، چیز کسلکنندهای است. وقتی به سن من میرسی نمیدانی آن را خرجِ چی کنی. وقتی به سن شما بودم فقط «پول، پول» بود. اما حالا دیگر چه اهمیتی دارد؟ همهاش به همسرم میرسد.» و البته بد نیست بدانید همسر وایلدر (اُدری یانگ که از بازیگران عصر طلایی هالیوود به حساب میآمد) نیز در روز اول ژوئن 2002 یعنی شصت و شش روز پس از مرگ او درگذشت.
مرتبط: طرح روی جلد چاپ دوم همین کتاب در وبسایت شخصی کمرون کروو
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.