مسیر دشوار، کار دشوار
آتابای (نیکی کریمی)
در سکانسی از واپسین فیلم نیکی کریمی، کاظم که بیجهت خود را آتابای نامیده (تقریباً همهی آدمهای ماجرا به جای این که او را آتابای بنامند کاظم صدایش میکنند!) برای کمک به روحیهی دوست قدیمیاش (یحیا که به تازگی همسرش را از دست داده) او را بالای یک تپهی مرتفع میبَرَد. آنها برای تغییر حال و هوای یحیا و تکرار شیطنتی که شاید در دوران کودکی انجام میدادهاند یک حلقه لاستیک کهنه را آتش میزنند و رهایش میکنند تا از آن بالا قِل بخورد، پایین برود، بوتههای خشک را بسوزاند و…یحیا لبخند بزند!
نوعی بیخیالی و بیقیدی که اگر در این زمینه بیتوجهی فیلمساز به قوانین حفظ محیط زیست را نادیده بگیریم، باید اشاره کرد که متاسفانه به تمام اجزای فیلم آتابای نیز رسوخ کرده است. فیلمی که بر اساس گفتههای سازندهاش ظاهراً قرار بوده اقتباسی از یکی از داستانهای علیاشرف درویشیان (دربارهی عشق کودکانهی یک کودک روستایی به دختر جوان شهری) باشد اما عملاً به داستان مرد میانسالی تبدیل شده که به صورت ناگهانی و بی آن که هیچ پیشزمینهی منطقی و مستدلی وجود داشته باشد عاشق زن مطلقهای میشود که همراه پدر و خواهرش برای خرید باغ به روستای محل زندگی او آمدهاند.
البته همین ماجرای عاشقانه هم چنان در لابهلای داستانکها و خردهپیرنگهای مختلف و رنگارنگ فیلمنامه پنهان شده که به سختی میتوان از آن به هستهی اصلی فیلم یاد کرد. فیلمی که اگر آن را حاصل نهایی سالها حضور و فعالیت نیکی کریمی در عرصهی بازیگری و کارگردانی دانست باید اشاره کرد از ضعفهای عمدهای در ساخت و ساختار برخوردار است. یکی از مهمترین نقطهضعفها در اینباره به تلاش ناکام فیلمساز برای ایجاد علاقه میان مخاطب و شخصیت اصلی فیلم (کاظم/ آتابای) برمیگردد. مردی که نه تنها در میانسالی هنوز تکلیفاش با خودش روشن نیست بلکه هنوز شغل و حرفهی درست و حسابی ندارد. گاهی آنقدر خشن و عصبی میشود که حتی در مورد ضرب و شتم اطرافیان خود تا مرز جنون پیش میرود؛ و البته آنقدر لاقید و بیمنطق است که در برابر دختر شهری همسایه خود را میبازد و به بروز احساسات رقیق و بیپایه رو میآوَرَد!
شاید تنها امتیاز شخصیت او دلسوزی برای همان دوستی قدیمی است که در ابتدای این نوشته ذکرش رفت. نوعی از همراهی و همدلی که چکیدهی تمام موهبتهای آن در آتابای به حضوری دوستانه بر مزار شمس تبریزی (در شهر خوی) منجر شده است. حضور کوتاهی که بعید به نظر میرسد به غیر از ایدهی «کمک به گردشگری منطقه» آنهم در یک فیلم با ظاهر عاشقانه، دلیل مشخص و خاص دیگری داشته باشد!
در حقیقت باید اعتراف کرد آتابای انتظار سینماروها و تماشاگران سینمای ایران را از نیکی کریمی برآورده نمیکند و اگر کاربرد زبان آذری (که به کاربرد زیرنویس در بیش از هشتاد درصد فیلم منجر شده) را مانعی برای ارتباط همهجانبهی مخاطبان و فیلم بدانیم باید گفت این کارگردان و بازیگر پرسابقهی سینمای ایران مسیر دشواری را برای رسیدن به کاری دشوارتر برگزیده است. مسیری که البته برای اطلاع از نتیجهی آن، تا پایان نمایش عمومی فیلم باید صبر کرد و منتظر ماند و دید.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.