سفر به سرزمین آفتاب و دریا
سفرنامهی چابهار
بچه که بودم هر وقت انشاء مینوشتم بهم میگفتند: «خودت اینو نوشتی؟!» یا «کی کمکت کرده؟!» و از این حرفها. جالب این که چند سال پیش، زمانی که مقالهی دخترم (دربارهی سفر به چابهار) در روزنامهی قانون و صفحههای ویژهی کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده بود مدام از من میپرسیدند: «خودت نوشتی؟!» یا «چهقدر بهش کمک کردی؟!»
جهت روشن شدن این نکته باید اشاره کنم به غیر از تکمیل تایپ مطلب، تغییر یکی دو کلمهی مبهم و همچنین ثبت عکسهای سفرنامه، کمک دیگری به مهشید نکرده بودم. دانشآموز سختکوشی که در دوران دبستان برخلاف اغلب همکلاسیهایش در طول هفته دستکم صد صفحه رمان، دهها صفحه نشریات کودکان و چندین و چند صفحه روزنامههای مختلف را میخواند و همانطور که در این سفرنامه هم میبینید، همین نکته روی نوشتههایش هم تاثیر مثبت داشت (قابل توجه آن دسته از عزیزانی که با خود فکر میکنند «نوشتن» یک امر غریزی و صرفاً ژنتیک است؛ و «مطالعه» و «تمرین» هیچ نقشی در آن ندارد).
دوستان خوبم سلام. میخواهم برايتان از سفرم به چابهار بگويم. شما تا به حال اسم چابهار را شنيدهايد؟ میدانيد در كدام استان قرار گرفته است؟ میدانيد «گِلافشان» چيست؟ آيا میدانيد بلوچها چگونه عروسی خود را برگزار میكنند؟ تا به حال به جنگلهای حَرا رفتهايد؟ و…خیلی چیزهای دیگر. من میخواهم جاهای ديدنی چابهار را به شما معرفی كنم. پس با هم به چابهار سفر میكنيم.
دربارهی چابهار
اگر میخواهيد به چابهار برويد بايد حوصله داشته باشيد تا در راه رفتن به جنوب ايران خسته نشويد و غُرغُر نكنيد! اگر با هواپيما قصد سفر به اين شهر را داشته باشيد بايد برای تقريباً چهار ساعت راه حوصله داشته باشيد. البته با ماشين از تهران تا چابهار دستكم دو شبانهروز طول میكشد؛ و قطار هم كمی كمتر از ماشين. چابهار در استان سيستان و بلوچستان قرار دارد. هر چهار فصل چابهار شبيه بهار است و به همين خاطر به اين شهر زيبا میگويند: «چابهار».
چابهار يكی از شهرهای مرزی ايران است و در كنار دريای عمان قرار دارد. اين شهر زياد ثروتمند نيست و خانوادههای محلی بسياری در آنجا بدون پول كافی زندگی میكنند. به عنوان مثال اگر در رستورانهای روباز و خلوت غذا بخريد ممكن است بچههای فقير به سراغتان بيايند.
سرزمین آفتاب و دریا؛ چابهار
اگر به شهر چابهار سفر كرديد بهتر است بدانيد اين شهر لباسهای سنتی گرانقيمتی دارد. مثلاً قيمت يکی از آنهايی كه ما پرسيديم، بين چهارصد تا هفتصد هزار تومان بود. چابهار هوای گرم و مرطوبی دارد. به خاطر همين توصيه میكنم لباسهای خنك بيشتر با خود ببريد و فقط به يك بارانی نازك احتياج داريد.
عروسیهای عجيب و غریب
در چابهار رسمهای عجيب و غريبی وجود دارد و اگر بخواهم بخشهايی از آنها را برايتان بگويم دهانتان باز میماند! در چابهار پدر و مادرها در دورانِ كودكی بچهها روی آنها اسم میگذارند. مثلاً میگويند فلانی و فلانی بايد با هم ازدواج كنند. آنجا پدر و مادرها برای ازدواج بچهها تصميمگيری میكنند. اما اين رسمهای عجيب هنوز تمام نشده؛ پس آمادهی باز ماندن دهانتان باشيد!
عروس پشت پردهای به نام «جُل» مينشيند و فقط آرايشگرش میتواند او را ببيند. نه مادر، نه پدر و نه داماد حق ندارند او را ببينند. خلاصه فقط آرايشگرش میتواند او را ببيند. هيچكس حتی موقع حمام يا دستشویی رفتنش نمیتواند او را ببيند. آنها مهريه ندارند. در عوض دويست، سيصد يا حتی پانصد مثقال طلا به عروس داده میشود. هر وقت داماد برای عروس طلا بگيرد، از سهم طلاهای او كم میشود. هر وقت به چابهار رفتيد میتوانيد رسمهای ديگر عروسیهای آنها را بشنويد؛ چون من نمیتوانم همهی آنها را برايتان بگويم.
بقعهی سیدغلامرسول
سیدغلامرسول امامزادهای است که مردم چابهار به او اعتقاد دارند. این امامزاده به دو منظور از هند وارد ایران شده است. اول این که: مردم را به خداپرستی دعوت کند و دوم این که: ازدواج کند. اما شب عروسی، ناپدید میشود. او وصیت کرده برای من عزاداری نکنید. بنابراین سالِ او را برایش عروسی میگیرند. سیدغلامرسول در تب از دنیا رفته است. در مقبرهی او بادبزن گذاشتهاند تا مردم او را باد بزنند. برعکسِ امامزادههای ما (شیعیان) دورِ امامزادههای آنها (اهل تسنن) شیشه وجود ندارد.
غار سهگانه
غار سهگانه در روستای تیس واقع شده است. این روستا در هفت کیلومتری چابهار قرار دارد. غار سهگانه مثل اسمش سه دهانه دارد. دو دهانهی آن طبیعی و یک دهانهی آن مصنوعی است. در دهانهی مصنوعیِ آن گنبدی درست کردهاند که اگر زیر آن بروید میتوانید بایستید. یکی از دهانهها خیلی کوچک است و قابلیت رفتن به داخل آن وجود ندارد. آخرین دهانهی آن بزرگتر از دو دهانهی دیگر است. آن دهانهی غار به روستای افغان راه دارد که البته الآن بسته شده است. روستای افغان خراب شده و دیگر جنگ نیست تا بزرگان منطقه را از روستا خارج کند. از این دهانه برای بیرون فرستادنِ بزرگان روستا در هنگام جنگ استفاده میشده است.
روستای تیس
در سالهای بسیار دور و قبل از این که شهر چابهار به وجود بیاید تنها بندر اقیانوسیِ ایران بوده است. تیس در هنگام حملهی پرتغالیها اشغال شده و مانند بسیاری از بنادر جنوبی ایران دارای قلعهی پرتغالیهاست. در چابهار اما قلعهی پرتغالیها به دلیل کشیدن خیابان خراب شده و فقط یک دیوار از آن باقی مانده است.
دریابزرگ و دریاکوچک
چابهار شهری است در کنار دریا. دریابزرگ دریایی است که هیچ اسکلهای ندارد و همانجایی است که بچهها در آنجا قلعههای شنی میسازند. در ضمن، موجهای بلندی دارد. اما دریاکوچک، دریایی است که در کنارش اسکلهای وجود ندارد و موجی در کار نیست.
تمساح پوزه کوتاه گاندو
حالا که حرف از دریاهای چابهار به میان آمد دربارهی تمساحهای چابهار برایتان بگویم. اسم این موجودات، تمساحهای پوزه کوتاه گاندو است. خانهی آنها در چابهار است. آنها زبان ندارند و وقتی طعمه را میگیرند آن را قورت میدهند! غذای روزانهی آنها یک عدد مرغ پَر کنده است. آنها روزها بیرون از آب هستند و شبها داخل آب میمانند.
توتیا
رفتیم توی بحث دریاهای چابهار و میخواهم موجود دریایی زندهای را به شما معرفی کنم که اسمش توتیاست. توضیح چندان زیادی ندارد. وقتی احساس خطر میکند خود را جمع میکند. اگر خواستید این کار او را ببینید میتوانید با نزدیک کردن صدف به بدن او این تجربه را داشته باشید.
پنجهی آفتاب
تا بحث دریاهای چابهار تمام نشده نمیگذارم از دستم خلاص بشوید! پنجهی آفتاب یک صخره است که مثل پنجه است. زمانی که خورشید غروب میکند دایرهاش زیر پنجه میافتد و جلوهی بسیار زیبایی به وجود میآورد. انگار کسی خورشید را در پنجهی خود گرفته است!
غروب دریا
یک حال خوبی میدهد وقتی در غروب آفتاب در چابهار باشید! این تصویر چنان زیباست که کاش میشد هر ساعت آن را دید. آنوقت شاید مثل داستان «شازده کوچولو» میشد که در سیارهی «بی612» زندگی میکرد، عاشق غروب آفتاب بود و با جابهجا کردن صندلی خود میتوانست غروب کشورهای مختلف را به چشم خود ببیند. به این ترتیب ما هم وقتی صندلی را جابهجا میکردیم میتوانستیم غروب آفتاب را ببینیم.
جزر و مد دریا
آه…باز هم دریا…باز هم دریاهای چابهار! حتماً تا به حال اسم جزر و مد به گوشتان خورده. «جَزر» یعنی عقب رفتن و «مَد» یعنی جلو آمدن آب. تا حالا موقع «مَد» شدن دریا در آب بودهاید؟ من بودهام و کلی راه آمدم تا به ساحل برسم. قابل توجه گردشگران عزیز و گرامی. هیچوقت این کار را نکنید! چون مجبور میشوید کلی راه بیایید تا به خشکی برسید.
جنگلهای حرا
آیا جنگلهای حرای چابهار را دیدهاید؟ باید بدانید که آنجا هم مثل جزیرهی قشم، جنگل حرا دارد. اگر به آنجا رفته باشید دربارهی درختان آنجا نیز چیزهایی میدانید. اگر هم نمیدانید، میخواهم شما را با آنها آشنا کنم. درختان جنگل حرا در آب شور زندگی میکنند. در واقع آنها میتوانند در آب شور زندگی به حیات خود ادامه بدهند. ریشهی این درختها میتواند آب شور را به شیرین تبدیل کند و اینگونه در آب شور زندگی میکنند.
تالاب صورتی یا لیپار
تالاب صورتی یا لیپار به رنگ صورتیِ کمرنگ است. پلانگتونهای زیر خاک، تالاب را صورتیرنگ نشان میدهد.
کوههای مریخی یا انیماتوری
کوههای مریخی در چابهار زیاد است. کوهها از زیر دریا بیرون آمده و به تعبیری مثل کوههای سیارهی مریخ هستند. در جادهها فقط کوههای مریخی به چشم میخورد. سرتان گیج میرود؛ اینقدر که کوههای مریخی میبینید! اگر دقت کنید، آنجا فسیل صدف هم پیدا خواهید کرد. در ضمن، این کوهها زود میریزند؛ چون نَرم هستند.
درخت انجیر معابد
این درخت جالب در چابهار وجود دارد. این درخت به سه اسم شناخته میشود که عبارتند از: درخت «انجیر معابد»، درخت «مَکرِ زن» و درخت «مَکزن!» دلیل نامگذاری این درخت به «مَکزن» به این خاطر است که گفته میشود ریشهی این درخت برای مکیدن آب به نقاط عمیق زمین میرود و احتمالاً عنوان «مَکرِ زن» از این نام ناشی شده. این درخت خیلی بزرگ است و نه تنها از نظر قد بلکه از نظر قیافه هم به درختان دیگر شباهتی ندارد.
این درخت، میوهای ندارد. یعنی دارد و کمی شبیه انجیر است اما قابل خوردن نیست. شاخههای این درخت خیلی کُلُفت است. به حدی که میتوان از آن بالا رفت و نگرانِ افتادن نبود. این درخت چنان بزرگ است که در اطرافش هر جا بروید یکی از شاخههای آن را میبینید. اگر نتوانستید از یکی از شاخههای آن بالا بروید، از شاخهی دیگری این کار را تکرار کنید چون همهی شاخهها به یک جا میرسد.
کوه گِلافشان
کوه گِلافشان فقط در چابهار وجود دارد و فکر کنم به دریا هم ربط خیلی کوچکی داشته باشد. چنان که میگویند یک شتر به صورت اتفاقی در دهانهی این کوه افتاده و بعدها لاشهی آن در کنار دریا پیدا شده است!
گِلافشان یک چشمهی گِل است که فوران میکند و باعث به وجود آمدن یک کوه گِلی میشود. گفته میشود گِل آن برای پوست، خوب است. اگر توانستید یک بطری خالی آب گیر بیاورید میتوانید آن را از گِل پر کنید و به خانه ببرید. البته توصیه میکنم موقع بازگشت به شهر خود آن را در چمدانتان بگذارید؛ وگرنه ماموران کنترل، مانع بردنش به داخل هواپیما میشوند.
چابهارِ فقیر
همانطور که گفتم چابهار شهر ثروتمندی نیست. الآن هم دوباره این حرف را یادآوری میکنم. توصیه میکنم برای کودکان فقیر چابهار هدیه بخرید و برایشان ببرید. مطمئن باشید آنها خیلی خوشحال خواهند شد. ما هم همین کار را کردیم. در ضمن، ساندویچهای «فلافل» آنجا خیلی بزرگ است و اگر نخواستید از این ساندویچها به خانوادههای فقیر آنجا بدهید فقط یک دانه یا به اندازهی خودتان بخرید (تجربهای که خود ما هنگام صرف شام داشتیم).
هتل لیپار
حتماً اسم هتل لیپار چابهار به گوشتان خورده. این هتل یکی از هتلهای خوب چابهار و رو به دریا است. رستوران این هتل یکی از بهترین هتلهای چابهار است اما برای ناهار یا شام باید پول بدهید؛ در حالی که صرف صبحانه در این مکان رایگان است. این هتل در منطقه آزاد چابهار واقع شده. و حالا یک چیز خندهدار! این هتل نمای خوبی هم به تابلوی Chabahar Free Zone (منطقه آزاد چابهار) دارد.
فرودگاه
و در آخر، فرودگاه چابهار. جالب است بدانید که در واقع چابهار فرودگاه ندارد. این فرودگاه در کنار بندر «کُنارک» واقع شده، برای ارتش است و حدود چهل کیلومتر از چابهار فاصله دارد. دوستان خوبم، امیدوارم در این سفر کوتاه به شما خوش گذشته باشد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.