ژان پنلهوه؛ یک مستندساز و رویاهایش (1393)
به کوشش: امید نجوان. با همکاری: رضا کاظمی، سعیده منتظری، خاطره کُردکریمی، امیرسهیل کُردکریمی و رامتین ابراهیمی. چاپ نخست. تعداد: مشخص نیست. قیمت: ندارد.
گردآوری، نگارش و ترجمههای این کتاب حاصل پیشنهاد محمد اطبایی، دبیر هنری و مدیر امور بینالملل جشنوارهی بینالمللی فیلمهای علمی اهواز بود؛ در پاییز سال 93. چهارمین کتاب از مجموعهای که قرار بود همزمان با برگزاری این جشنواره (سوم تا هشتم اسفند همان سال) منتشر شود. سه کتاب دیگر این مجموعه عبارت بودند از: نسبت سینمای مستند عباس کیارستمی با امر آموزش (زهرا ملوکی)، مستند علمی؛ از نمایش تا آموزش (امیرحسین ثنایی) و فیلم مستند علمی در ایران (از استاد محمد تهامینژاد).
زمانی که ایدهی تولید این کتاب مطرح شد، کمترین شناختی از این مستندساز برجستهی فرانسوی نداشتم (صادقانه باید اعتراف کنم حتی اسماش را نشنیده بودم) اما فیلمها و عکسهایی که در اختیارم گذاشته شد من را با دنیای غریب و ناشناختهای مواجه کرد که ژان پنلهوه آن را ساخته بود. مستندساز دانشمند و بسیار مسلطی که در مرحلهی تحقیقات مشخص شد همدورهی چارلی چاپلینِ کبیر بوده؛ و مثل خود او، یکی از شاخصترین هنرمندانِ حائل میان دوران صامت و ناطقِ سینمای جهان.
در این مرحله معلوم شد او تقریباً یک قرن پیش موفق شده با ترکیب میکروسکوپ و دوربین فیلمبرداری، از زندگی موجودات بسیار ریز دریایی (نظیر اپینوشها و دافنیها و اسبهای دریایی) فیلمهای مستند بیسابقهای بسازد؛ و همین نکته، ارتباط قلبی عجیبی میان من و او به وجود آورد که باعث شد گردآوری و تولید چنین کتابی را وظیفهی خودم بدانم.
در تمام مدتی که مراحل ترجمه و نگارش ژان پنلهوه… سپری میشد جناب اطبایی بارها به نمایندگی از مدیران بالادستی خود (اعضای هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز) قول دادند که به زودی و با تنظیم اسناد مالکیت مادی و معنوی کتاب، زحمات من و همکارانم را جبران خواهند کرد.
اما متاسفانه نه تنها چنین نشد (اصلاً از اول هم قرار نبود چنین کاری انجام شود) بلکه ایشان و همکارانشان در ستاد جشنواره یکی از دوستان را واسطه کردند تا متن آماده شده را (به گفتهی آنها فعلاً تا زمان پرداخت بودجهی جشنواره از سوی مدیران بالادستی) در اختیار آنها قرار دهم؛ و نتیجهی چنین اعتمادی این شد که نه تنها به آن جشنوارهی کذایی دعوت نشدم؛ بلکه حتی یک نسخه از کتاب چاپ شده را نیز به من ندادند؛ و نکتهی تاسفانگیزتر این که مدتها بعد، نصف دستمزد واقعی و پیشنهادی بنده را پرداخت کردند و…لابد به خیال خودشان از شر من خلاص شدند!
در حقیقت اگر یکی از مستندسازان حاضر در آن جشنواره نسخهای از این کتاب را به عنوان سوغاتی برایم نیاورده بود، شاید هیچوقت حاصل تلاشهای خودم و دوستان و همکارانم را نمیدیدم. همانطور که بعید میدانم اغلب همکارانی که در تولید این کتاب نقش داشتند نیز حاصل زحمات خود را دیده باشند.
کتاب ژانپنلهوه؛ یک مستندساز و رویاهایش حاصل تصور اشتباهی نسبت به دریافت صداقت از سوی برخی آدمهاست. آدمهایی که به اسم دوستی و همکاری، با لبخندی ساختگی به چشمهای تو مینگرند و در دل به احساس منقرضشده و از رده خارج شدهی تو میخندند؛ و متاسفانه این همان چیزیست که هر بار به کتاب ژان پنلهوه… نگاه میکنم قلبم را خراش میدهد.
مرتبط: سرنوشت نهایی این کتاب را در پیوند سینمای مستند بخوانید.